صدای اهنگ هم داره ارومم میکنه و هم دیوونم. 

از کنار کافی شاپ وحید واقع در اول جاده تبریز- تهران میگذرم...همون

کافی شاپی که برای بار اول بااون رفتم...چه میزی برام چید...همه داشتند میز ما رو نگاه میکردند... 

 

البته چون تازه با هم اشنا شده بودیم خجالت میکشیدم تا بپرم روی اون همه دسر و غذا و نوشیدنی...

خیلی هم گرسنم بود... 

ولی همین که بهم نگاه میکردی...گرسنگی از یادم میرفت...هنوز هم اون سوپی رو که توی فنجون

اورده بودن رو از یادم نمیره... 

چقدر خندیدیم...کنار اون میزی که روش سماور و فنجان های قدیمی برای دکور گذاشته بودند...

اهنگ داره حرف دلم رو میزنه...دلم غمگینه...گلوم بغض داره...

اصلا رک بگم دلم هوای تو رو کرده... 

 

متن اهنگ غمگینم:

(من گلایه ای نکردم...مگه اشکامو ندیدی؟

چرا رفتی نموندی؟من گلایه ای نکردم...

بغض شکستمو ندیدی/صدای خستمو نشنیدی/

اخه من بی تو میمیرم برگرد پیشم عزیزم.../

التماسمو ندیدی/رسیدم به اخر خط ...

چرا رفتی...چرا رفتی من گلایه ای نکردم...

بذار دستاتو بگیرم

دم اخر راحت بمیرم

سهم من نبود که بی تو

توی تنهایی بمیرم

چرا رفتی...چرا رفتی من گلایه ای نکردم........) 

 

میپیچم روبروی کافی شاپ که کنارش بانک لی هست..شیشه فروشگاه رو بخار گرفته...

ولی میتونم تشخیص بدم...برای اولین بار بعد از خوردن غذا من رو بردی تو اون فروشگاهه و

گفتی هر چی میخوای بردار...

تنها چیزی که توجهم رو جلب کرد یک دست گرم کن ورزشی سیاه رنگ با مارک ادیداس بود که

من اون رو خواستم... 

و تو مثل همیشه بدون اینکه از فروشنده اجازه بگیری دست بردی و از توی ویترین برش داشتی...

مصرانه ازم میخواستی پروشون کنم اما نمیدونی چقدر خجالتی بودم...

اصرارت بی فایده بود...بردی پیش فروشنده و گفتی کادوش کنن...

هنوز هم اونها رو دارم...توی جالباسی اویزونن.از دلم نیومد بپوشمشون...

نگهشون داشتم برای یادگاری...



اهنگ تموم میشه و من قطره اشکی رو که از گوشه چشمم داره میاد رو پاک میکنم...

به اینه نگاه میکنم میبینم یک خط سیاه روی صورتم به وجود اومده...خندم میگیره...

اشک چشمم و سیاهی ریمل...

صورتم رو پاک میکنم و اهنگ رو به اول میزنم... 

 

من گلایه ای نکردم...چرا رفتی... 

 

از اونجا دور میشم و از اولین بریده میپیچم به سمت تبریز... 

نمیتونم خونه برم.بازم به گردشم و یاد اوری خاطراتم ادامه میدم... 

ساعت 10 شبه و من همچنان مثل دیوونه ها زدم بیرون... 

هوا خیلی سرده و درست یک ماه به عید نوروز مونده...


و من هنوز...

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
پروانه چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ق.ظ http://parimandegar.blogfa.com

سلام سوزان جان ممنون که سر زدی ..مطالب خوبی داری .یا می تونم بگم حسنش اینکه دنبال یک مضمونی


موفق باشی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد