شب هایم...



شب هایم را به خواندن و کیلومترها قدم زدن در ساحل می گذراندم

اشعار بی خود و بی معنی می نوشتم و همیشه در انتظار شخصی

 بودم که ناگهان از راه برسد و زندگی ام را تغییر دهد هرگز

به فکرم خطور نکرد که آن شخص می تواند خود من باشد


نظرات 1 + ارسال نظر
مرگ عشق سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:34 ب.ظ http://dastaneeshgh-tanha.blogfa.com

چه دنیای عجیبیه به هر کی که میگی دوست دارم یا بهت
می خنده یا برعکس باهات میمونه بعدش میره ، یه دل
شکسته و تنها واست میمونه( سلام دوست عزیز داستان عشق و مرگ عشق.
مایل به تبادل لینک هسیتد
اگه خواستید منو با اسم ( داستان عشق و مرگ عشق ) لینک کنید
اگه مایل بودید شماهم اسم تو بگو بازم ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد