-
سلام بعد از یک سال!!!
شنبه 26 آذرماه سال 1390 10:50
بعد از مدت ها که به وبلاگم سری نزده بودم اون هم به خاطر این بود که اسم کار بریم رو فراموش کرده بودم یه سر اومدم وبلاگم یهویی نمیدونم چی شد همه خاطره هام زنده شدن... البته زنده که نه.... یه فاتحه ای برای خاطرات مرده خوندم... تقریبا نزدیک یک سال بود که سر نزده بودم البته اینبار سعی میکنم بیشتر به وبلاگم سر بزنم و حال...
-
جواب؟؟؟
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 12:11
از قدیم گفتن جواب خون رو با خون نباید داد...حالا که دل من خونه ؟جواب دلمو با چی بدم؟
-
امروزم..
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 17:48
امروز هوا برفی بود.صبح که سوار ماشین شدم داشتم یخ میزدم. با این یخ زدنم هیچ وقت پالتو یا لباس گرم دیگه ای توی ماشین نپوشیدم. عادت ندارم همیشه خدا هم پشت ماشینم پر از پوتین های رنگارنگ و انواع پالتو و کاپشن و بارانی هستش اما عادت به پوشیدن لباس گرم و سنگین ندارم. همین کفش های اسپورت صورتی رنگ bebe برام مناسبه!! ماشین...
-
من از تو یاد گرفتم:
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 16:55
هر چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم. یاد گرفتم به خاطر کسی که دوسش دارم باید دروغ بگم. یاد گرفتم هیچ وقت هیچ ﮐس ارزش شکستن غرورمو نداره. یاد گرفتم تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم. یاد گرفتم گریه های هیچ ﮐس رو باور نکنم. یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم. یاد...
-
انتظار بی مفهوم است
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 16:49
دیگر چیزی برای دل بستن نمانده است انتظار بی مفهوم است نه کینه ای ،نه بغضی،نه فریادی فقط صدای چک چک باران این منم که روی وسعت دل زمین می گریم دلم گرفت ای هم نفس پرم شکست تو این قفس تو این غبار تو این سکوت چه بی صدا نفس نفس امشب به یاد تک تک ِ شب ها دلم گرفت در اضطراب کهنه ی غم ها ، دلم گرفت انگار بغض تازه ای از نو...
-
شب هایم...
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 16:44
شب هایم را به خواندن و کیلومترها قدم زدن در ساحل می گذراندم اشعار بی خود و بی معنی می نوشتم و همیشه در انتظار شخصی بودم که ناگهان از راه برسد و زندگی ام را تغییر دهد هرگز به فکرم خطور نکرد که آن شخص می تواند خود من باشد
-
یادش نبود..
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 16:40
همیشه میگفت: دلم گرفته از آدمایی که میگن دوستت دارم اما معنیشو نمی دونن از آدمایی که می خوان مال اونا باشی اما خودشون مال تو نیستن از اونایی که زیر بارون برات می میرن و وقتی آفتاب میشه همه چیز یادشون میره.. یادش نبود خودشم یکی از همون آدما بود......
-
برای همیشه..
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 16:25
پسرک همیشه می گفت :برای نجابت . وفا و زیبائت عاشق تو شدم دخترک برای روز تولدش سه حیوان خانگی خرید . وبه او هدیه داد . اسب . سگ و یک پرنده زیبا تا پسرک خواست دلیل این کار را بپرسد دخترک رفته بود برای همیشه ...
-
به سمت خزان
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 16:13
سراغت را از پائیز گرفتم آدرس تو را در زمستان به من داد مهر و آبان و آذر را پشت سر گذاشتم تا تو با برف زمستانی بیای .. برف هم باریدن گرفت و تو نیامدی زمستان گفت : هوا که گرم شد تو هم می آیی ... زمستان را صبوری کردم تا زمین جوانه زد و بهار سبز شد ولی این بهار آنقدرها که زمستان می گفت گرم نیست ... سی و سه روز را پشت سر...
-
بازی با دو تا اصلحه متفاوت
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 18:00
نمـــــیدونم اخه دیگه این بغض لعنتی چی میخواد دوری تو انگار بسم نیست اشک چشام از من چی میخواد؟ انگار تمومی نداره این بیقراری... نمیدونم عشق تو از دلم چی میخواد... سادگیمو بازی گرفت اون چشمات منو خراب دل تنهات کردی اصلا مهم نبود برات احساسم منو با غصه ها هم آغوش کردی گفتی که میمونی همیشه با من گفتی که جز من از همه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 15:17
صدای اهنگ هم داره ارومم میکنه و هم دیوونم. از کنار کافی شاپ وحید واقع در اول جاده تبریز- تهران میگذرم...همون کافی شاپی که برای بار اول بااون رفتم...چه میزی برام چید...همه داشتند میز ما رو نگاه میکردند... البته چون تازه با هم اشنا شده بودیم خجالت میکشیدم تا بپرم روی اون همه دسر و غذا و نوشیدنی... خیلی هم گرسنم بود......